نمایش عدد هفت به نشان پیروزی از سوی دراگان اسکوچیچ، سرمربی تیم ملی فوتبال ایران، در هفت مسابقه پیاپی که فوتبال ملی ایران از بدو مربیگری او در این تیم به دست آورده است، شاید ظهور یک نجاتدهنده برای تیم ملی را در افکار عمومی تداعی نکرده باشد، اما در هر حال این واقعیت را به رخ کشید که بدون این مربی و پیروزیهایش، شاید عبور از مرحله مقدماتی جام جهانی، برای تیم ملی ایران چندان آسان نبود.
عبور از این مرحله حتی یک سپر دفاعی هم برای سرمربی تیم ملی ایران پدید نیاورد. در خلال همین ۴ پیروزی اخیر در دور برگشت مرحله مقدماتی جام جهانی قطر، انتقاداتی درباره چرایی استفاده از بعضی بازیکنان (که منتقدان آنها را در سطح مناسب تیم ملی نمیدانستند) و کیفیت فنی بازی تیم ملی مطرح شد که البته پربیراه هم نبود. شاید اسکوچیچ روزی به این انتقادات پاسخ دهد و دلایل فنی خاص خود را ارائه کند، اما همه آن نمیتواند درمان این پرسش باشد که شخص اسکوچیچ آیا مناسب مربیگری در تیم ملی فوتبال ایران هست یا خیر؟
نحوه و زمان انتخاب او به عنوان سرمربی تیم ملی، نحوه پرداخت مبلغ قرارداد دلاری او که معادل ریالی آن با قیمت دلار در هنگام عقد قرارداد پرداخت میشود، و پارهای عوامل دیگر که شاید هنوز آشکارا نتوان از آن یاد کرد، مجموعه مسایلی است که موقعیت اسکوچیچ را تضعیف میکند و حتی بهرغم هفت پیروزی، ادامه کار او در تیم ملی دشوار کرده است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
وقتی عزیزی خادم، رئیس فدراسیون فوتبال، هم میگوید باید درباره تمدید قرارداد اسکوچیچ در هیاترئیسه فدراسیون تصمیمگیری کرد، دیگر همه چیز برای او به تعلیق میرود و داستان کار والدیر ویرا، سرمربی برزیلی تیم ملی فوتبال در بازی مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۸ در سیدنی مقابل استرالیا، به یاد میآید که خلق حماسه ملبورن هم موجب ابقای او در پست سرمربیگری تیم ملی نشد.
با این همه، مخالفان و موافقان دراگان اسکوچیچ نمیتوانند هیچ تضمینی ارائه دهند که تیم ملی با، یا بدون او، نتایج و کیفیت فنی بهتری خواهد داشت و راه رشد و توسعه را دنبال خواهد کرد. چه، بسیار دیدهایم که پس از اخراج مربیان موفق خارجی در ایران، کار به دست کسانی سپرده شده است که صرف سپردن امر به آنان، خود نشانه واپس رفتن و از علایم اولیه شکست بوده است.
بعد از جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان، وقتی برانکو ایوانکوویچ کنار رفت، هدایت تیم ملی به امیر قلعهنویی و سپس علی دایی سپرده شد که نتایج ناامیدکننده جام ملتهای آسیا ۲۰۰۷ و بازیهای مقدماتی جام جهانی ۲۰۱۰ با آن رقم خورد، در حالی که بسیار پیش از آن، حتی پس از صعود تیم ملی از مرحله مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۶، این بحث مطرح بود که تیم ملی به مربیانی بزرگتر و باتجربهتر از برانکو ایوانکوویچ نیاز دارد و در واقع از مربیانی در این سطح گذر کرده است.
این ایده با روی کار آمدن کارلوس کیروش جامه واقعیت پوشید. کیروش البته ۸ سال پروژهای بلندمدت را در اختیار داشت و دو صعود پیدرپی به جام جهانی را برای اولین بار در تاریخ فوتبال ایران ثبت کرد، اما از آنجا که چنین برنامههایی جرقهوار در فوتبال ایران رخ میدهد، کیروش جای خود به مارک ویلموتس داد که فوتبال ایران را تا مرز سقوطی دوباره پیش برد. حالا پس از نجات از آن سقوط، حاشیه امنیتی برای نجاتدهنده که دراگان اسکوچیچ باشد، پدید نیامده است، چرا که اساسا مجموعه این اتفاقات نه از روی هدف و برنامه، که محصول غلط کاری این یا آن رئیس در فدراسیون فوتبال یا وزارت ورزش و جوانان است.
از نکات مثبت و بسیار تعیین کننده در کار دراگان اسکوچیچ نمیتوان گذشت و همین بود که تیم ملی ایران از این مرحله آنقدر قوی و آسان عبور کرد که حالا این پیروزیها برای همه سهلالوصول و ناچیز به نظر میآید. از سوی دیگر اما وقتی کیفیت کار تیم ملی با کیروش را مقابل تیمهایی نظیر آرژانتین، اسپانیا، و پرتغال به یاد میآوریم، ناچار این پرسش به میان میآید که ارائه کار در آن سطح، آیا از عهده اسکوچیچ خارج نیست؟
مربیان اروپای شرقی قانع به کم و حاضر به مماشات در قبال هر عیب و کارشکنی از سوی فدراسیون و سایر عوامل مرتبط با تیم ملی هستند تا مبادا در بازار کار پررقابت مربیگری فوتبال، سهمی به دست نیاورند. این سیاستِ کاری شاید برای فدراسیون فوتبال خوشایند باشد، اما ضامن منافع ملی فوتبال ایران نیست. اما نکته بدتر آن است که با رفتن اسکوچیچ، کسی جانشین او شود که آوردههای این مربی گمنام ما را نیز بر باد دهد.